خواستگاری اونم به سبک خارجی

14
0

از اون روزی که این عکس و گرفتم ۱۰ سال و سه ماه میگذره

یادمه جمعه بود مثل همیشه با ذوق و شوق آماده شدم و رفتم دنبالش. اون روزا همه چی خووب بود همه چی همون جوری بود که باید باشه، پر از انرژی پر از عشق پر از نگاه های عاشقانه

چرا این روزا موندگار نمیشه چرا ماها اینجوری شدیم، چرا همه چی عوض میشه چرا … ؟

اون روز بازم رفتیم همون پارک نزدیک فدک، یه بستنی فروشی هم بود اونجا هر وقت میرفتیم بستنی ایتالیایی میگرفتیم و میرفتیم تو پارک

اون روزا من مرد زندگی اون بودم و اونم زن رویاهای من

خیلی وقت بود گفنته بودم بهش که میخوامت برای زندگی

اوایل به شوخی گرفت و گذشت دیگه اونروز یه اتفاقی افتاد که …

اینجوری شد که داشتیم درباره رسم و رسومای خارجی ازدواج و … صحبت میکردیم مثلا همین خواستگاریشون که مرد زانو میزنه و حلقه میده من یه ذره خجالتی بودم اون روزا

-گفتم همینجا ازت خواستگاری کنم

-گفت دیوونه شدی

رو همین نیمکتای توی توی پارک نشسته بودیم، یادم نیست با چی بود که یه حلقه درست کردم و جلوش زانو زدم از خواستگاری کردم

باورم نمیشد ولی اینکارو کردم و بلههه قطعی گرفتم

داشتم تو عکسام نگاه میکردم اینو دیدم، هزارتا حس متفاوت و تجربه کردم

عشق، شادی، لبخند، آرامش، دوست داشتن و دوست داشته شدن، ناراحتی، غم…

دیدگاهتان را بنویسید